(( چاووش عشقم و از هر دو جهان آزادم
چاووش* عشقم و از هر دو جهان آزادم
چون غباری به ره مونس جان افتادم
چاوچاوان* قدمی در پی مستان رفتم
شکر ایزد که نشان از رَهِ هَستان* دادم
ساقیا جرعه ز آن لعل جهان سوزم ده
تا که بویش کند از دام جهان آزادم
شکوه دارم ز فلک ای بت شیرین سخنم
خواه از دل شنوی یا ز دهان فریادم؟
ای عزیز دل مجنون به نجاتم بشتاب
رفتم از دست و بَرَد پیک خزان بنیادم
جان به سودای تو در وادی حیرت افتاد
زین شب تیره چسان صبح درخشان بادم
مردُمِ چشم* از آن زلف دوتا* نستانم
گر چه دانم که دهد حلقه ی آن بر بادم
جامِ حیرت که شباهنگ زده اندر دنیا
این از آن بود که دل، در رهِ مستان دادم
* چاووش = پیشرو قافله
* چاوچاوان = حالت پرنده ای است که فرزندان او در خطر هستند و او با ترس و وحشت صداهایی ایجاد
میکند و به اینطرف و آنطرف میپرد تا خطر را دفع کند
* هَستان = کنایه از کسانی که فنا در پروردگار شدند
* مردُمِ چشم = مردمک چشم
* زلف دوتا = زلفی که بروی پیشانی حلقه زند
قلمتون مانا و واقعا شعرهاتون زیباست ... همیشه بدرخشید :)