چه کس هو هو توان کردن، به جز مرغی شباویز*
چه کس در گوش عاشق ها، سخن گوید دلاویز
چه کس در عشق ساقی شد، که بعد از باده ای نوشین
کند یاقوت لعلش* را، ز شیرینی شکر ریز
نخواهم من دگر ماندن، چو صیدی در کمند کین
بزن آن تیر آخر را، بر این مرغِ شباویز
هزاران تیرِ جانسوزت، همه بر دل اصابت کرد
کنون پیکانِ* آن مژگان، کند دل را قلاویز *
خورم خون دلم هر دم، ز غم چون باده ی نوشین
که خون دل بدین ساغر ، لبالب گشته لبریز
اگر با من ندارد کس، سرِ یاری در این گُلخن *
دمی بر دل نظر فرما، که خون بارد غم انگیز
برون سازی اگر دردم، کنون از روزنِ این دل
جهان با هر چه آن دارد، بگردد بس دل انگیز
شباهنگا مشو دلخوش، چنین روزی دگر بینی
چو دستی نا به حق دارد، به کف تیغی دو دَم تیز
*شباویز = نام مرغی که شبها هو هو میکند
* یاقوت لعل = کنایه از لب و دهان معشوق
* پیکان = تیری که با کمان پرتاب گردد
*قلاویز = وسیله ای است که وقتی فلزی را سوراخ
میکنند با آن در داخل سوراخ دندانه ایجاد میکنند
برای بستن پیچ
* گلخُن = آتشدان حمام ها را در قدیم میگفتند
و کنایه از این دنیا دارد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@