شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

شعر های عاشقانه و عارفانه

شباهنگ
نویسندگان

(هر انچه گفتم و گویم به دل بسپار، من رفتم

دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ب.ظ
××××××××××××××××××××××××××××××××××
نگاهِ آخرینم را به دل بسپار، من رفتم
هر آنچه در دلت داری ز من بردار، من رفتم
 
نشان از من کجا بینی در این ماتمسرا دیگر
چه دارد سود زین سودا، شوی بیدار من رفتم
 
بهاران و خزانم هم ز غم یکسان بشد با تو
 بر این دنیای دونِ پرور دلت خوش دار، من رفتم
 
چو دلدارت نبودم من و دلدارم نبودی تو
برای روز بعد از من، بخر دلدار، من رفتم
 
نبودی چون موافق یار و چون من دلشده عیار
هر آنچه گفتم و گویم، به دل بسپار، من رفتم
 
مزارم بی نشان باشد به دور از شهر غم پرور
تو گوری بهرِ خود میجو در این گلزار، من رفتم
 
فرامش کن هر آنچه را در این ماتمسرا از من
فقط نام شباهنگ را، بخاطر دار، من رفتم
××××××××××××××××××××××××
رفتم که رفتم....مرضیه

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۵

نظرات  (۱۳)

سلام استادشباهنگ مهربان
امیدوارم هرچه سریع تر، حالتان بهترین ممکن بشه .
" زندگی به تنهائی معنی ندارد. ..
اما وقتی آدم خودش را گم کرده...
چطور میتواند کسی را پیدا کند..
تا همسفر و همراه او باشد.."

چقدرابن حرفتون رو عمیقا تونستم ارتباط برقرارکنم.
امیدوارم همیشه برقرار باشید
پاسخ:
درود دوست عزیز، ممنون از حضور گرم شما 
امیدوارم حالتون خوب باشه و هر چه زودتر 
دانشگاه را با موفقیت به پایان برسانید 
بهر حال این غزل هم درد دلی بود با روزگار 

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوته نظران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

شهریار
پاسخ:
درود بانو، 
سپاسگزارم از حضور گرم شما 
و  با غزل زیبائی از استاد شهریار
که این پست را مزین فرمودید 

۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۲:۳۳ حامد عبدالهی
هم شعرتون زیباست
هم آهنگی که گذاشتین...
داغ دلم تازه شد...
چی بگم آخه ...
به قول شما، گفتنی ها گفته شده ...
بازگشتی اگر هست، به قول و قرار و عهد پیشین است و بس...
پاسخ:
درود دوست عزیز . .
ممنون از لطف شما . .بعضی وقتها به جایی میرسی
که رفتن راهی دگر نداری ..
بیا تا قدر همدیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم

این شعرتون حال این روزای منه با دوستام:|
پاسخ:
حال و روز خودمم هست ..
ممنون از محبتتون..
در خيالات خودم در زير باراني كه نيست
مي رسم با تو به خانه، از خياباني كه نيست

مي نشيني روبرويم، خستگي در مي كني
چاي مي ريزم برايت، توي فنجاني كه نيست

باز مي خندي و مي پرسي كه حالت بهتر است؟!
باز مي خندم كه خيلي، گرچه مي داني كه نيست

شعر مي خوانم برايت، واژه ها گل مي كنند
ياس و مريم مي گذارم، توي گلداني كه نيست

چشم مي دوزم به چشمت، مي شود آيا كمي
دستهايم را بگيري، بين دستاني كه نيست..؟!

وقت رفتن مي شود، با بغض مي گويم نرو...
پشت پايت اشك مي ريزم، در ايواني كه نيست

مي روي و خانه لبريز از نبودت مي شود
باز تنها مي شوم،با ياد مهماني كه نيست...!

بعد تو اين كار هر روز من است
باور اين كه نباشي،كار آساني كه نيست...!

تویه کتاب خوندم زندگی به تنهایی مفهومی ندارد بلکه فرصتی است برای ایجاد یک مفهوم...زندگی جریان داره
پیروز باشید
پاسخ:
سلام بانو ...درسته
 زندگی به تنهائی معنی ندارد. ..
اما وقتی آدم خودش را گم کرده...
چطور میتواند کسی را پیدا کند..
تا همسفر و همراه او باشد...
 میرسم با تو بخانه از خیابانی که نیست....
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنــود یـک نفـر از نــامــزدش دل بــرده
مثـل یــک افـسر تحقـیق شـرافـتـمـنـدی
کـه بـه پـرونده ی جـرم پسرش بـرخورده

خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ
بین دعوای پـدر مـادر خود گـم شده است
خستـه مثل زن راضـی شده به مهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است

خسته مثـل پـدری کـه پسر معتـادش
غـرق در درد خمـاری شـده فـریـاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سرباز عروس
پسـرش پیـش زنـش بـر سر او داد زده

خسته ام مثـل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه
کـه کسـی غیـر پـرستار سراغش نرود
خستـه ام بیشتر از پیـر زنـی تنهـا کـه
عیـد باشد نـوه اش سمت اتاقش نرود

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شـده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است
پاسخ:
خسته ام کاش کسی حال مرا میفهمید
غیر از این بغض که راه گلو سد شده است...

کاآآآآآآاش کسی میفهمید...
سپاسگزارم بانو...
چیزی نمیتوانم اضافه کنم ..
همه چیز گفته شده...
اها من اشتباه متوجه شدم
فکر کردم از این وب میرید ..
پاسخ:
خسته شدم ...
بارها هم خواستم وب را تعطیل کنم.. 
ولی باز دیدم با دوستان باز کمی از بار
تنهایی کاسته میشود...
ممنون از شما
فقط یه شعره دیگه؟ جدی که نیست!
پاسخ:
متاسفانه جدیه....و تلخ..
:(
پاسخ:
ممنونم از محبتتون..
  :(
۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۰۶ خانوم عکاس باشی
:)
پاسخ:
سپاس از لطفتون...
عالی....
پاسخ:
سپاس ...
باید حرفم را میزدم..
خیلی خوشمل بود.....😄
😅👍
پاسخ:
ممنون از شما...
چرا اینقدر تلخ؟...
پاسخ:
سلام.....
تلخ ....ولی حقیقت...
عرض کرده بودم که من نمیتوانم..
احساساتم را در نثر بیان کنم ...
متاسفم اگر باعث آزردگی خاطر 
شما شدم ..  :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی