( می را به پنهانی خورم آتش مزن میخانه را)***
می را به پنهانی خورم، آتش مزن میخانه را
این دل به قربانی ببر، تا نشکنم پیمانه را
با محتسب کمتر بگو اسرارِ مستیِ نهان
خواهد که در بندش کشد پیمانه و دیوانه را
در مجلسِ رندان دگر ساغر مده هرگز ز کف
تا دلبری سرمست ز نو، گوید ز او افسانه را
هر دل فنا در او شود در جان دَمش یاهو شود
زان پس بگیرد از صبا، پیغام آن جانانه را
دل در خم زلفش چَمان، آهسته نالیدن گرفت
غافل که زلفش بشکند صد ناله ی مستانه را
ای ساربان آهسته ران من دارم از او یک نشان
در پای آن شمع چَگل، آتش بزن پروانه را
دل میدهم تا بشکند دین میدهم تا مِی دهد
زین باده در هم بشکنم، ایمان هر فرزانه را
از کف مده ایدل دگر ساغر به هنگام سحر
هر چند او با دلبری آتش کشد میخانه را
آمد ندا ای مرغِ شب با این شباهنگم بگو
گر برکشم تیغ از کمر بر هم زنم غمخانه* را
++++++++++++++++++++++++++++
* چَمان = خرامان
* شمع چگل = شمعی بسیار زیبا و خوشبو بوده که در
محلی بنام چگل ساخته میشده ..
* غمخانه = کنایه از دنیا