( عهد کردم که دلم از تو نخواهد جز تو
دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۲ ب.ظ
عهد کردم که دلم از تو نخواهد جز تو
در دلم هم هوسی پا نگذارد جز تو
مهر خاموش زدم بر لب خود با نامت
تا کسی قفل دلم را نگشاید جز تو
خسته از من شده ای لیک تو خود میدانی
تا ابد این دل من هیچ نخواهد جز تو
مرغ دل را هوسی جز تو به بستانت نیست
اندر این باغ نگاری که نشاید جز تو
عشق بر تار دلم زخمه ی بی تابی زد
گفت زین زخمه و زین تار ندارد جز تو
آن که چون من هوس عشق و کله داری کرد
در همه کون و مکان شاه نداند جز تو
عاقلی کو که کند فهمِ زبان مستان
یا بنوشد قدحی آنگه بخواهد جز تو
من دیوانه که امشب به بیابان زده ام
کو بهانه که مرا زنده بیارد جز تو
از شباهنگ تو چنان دلشده ای ساخته ای
که دلِ او به جهان کس نشناسد جز تو
==========================
۹۸/۰۷/۲۲
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان که برون مینهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
وامقی بود که دیوانه عذرایی بو
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
"خسته از من شده ای لیک تو خود میدانی
تا ابد این دل من هیچ نخواهد جز تو"
بسیار زیبا