( چنگ به خون دل زنم )***
پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۶ ب.ظ
چنگ به خون دل زنم، ساقی غمگسار کو؟
ناله ی بیقرار دل، مطرب بیقرار کو ؟
شام سیه سحر نشد، ظلم و ستم بسر نشد
هی هی دل ثمر نشد، زخمه ی بی سه تار کو؟
جان به هوای او پرد، دل به سرای او رود
تا غم او به جان خرد، زلف خمِ نگار کو ؟
من ز جهان بریده ام، تیر غمش خریده ام
خونِ دلم به دیده ام، دلبر غمگسار کو ؟
تیر غمش سزای من، زلف خمش دوای من
بند زند به پای من، بلبل سبزه زار کو؟
آتش غم به خرمنم، مُهر ستم به دامنم
برده ی بی زبان منم، ناله ی میگسار کو؟
نغمه ی دل برای او، جان و جهان فدای او
سر بنهم به پای او، تیغه ی جانشکار* کو ؟
جان و جهان من کجا، روح و روان من کجا
جوهر جان من کجا؟ عاشق سربدار کو ؟
ناله ی دل سزای من، هی هی جان جزای من
تیر غمت برای من، نیزه ی پرده دار* کو ؟
ناوک رخ به عمق دل، تیر خدنگ از آن خجل
دم نزنم ز آب و گل، دلبر دل شکار کو ؟
خیز دلا به یار گو، قصه ی این خُمار گو
نو گلِ این بهار کو ؟ زلف خم نگار کو ؟
* تیغه ی جانشکار = کنایه از داس مرگ
* نیزه ی پردار = در قدیم وقتی ملکه کشوری در کجاوه مینشست که در شهر گردش کند چند محافظ با نیزه های بلند مردم را از کجاوه دور میکردند ،
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
۹۹/۰۷/۲۴
مرس