(( پروانه ی بی پروا ))***
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۱۰ ب.ظ
#################################
از دمِ صبحِ ازل چشمِ تری با ما بود
منظرِ چشم مرا زلفِ کمند آسا بود
تا که ماتم زده شد مرغِ دلم در غربت
خاطرِ غم شکنش شام و سحر با ما بود
چله در چله نشستم به هوای میِ ناب
همرهِ خون دلم هر مژه خون پالا* بود
کاش آنشب که به دل نقشِ رخت پیدا شد
جامِ زرینِ فلک* را شبِ بی فردا بود
هر صبوحی* که زدم دردِ خُماری آمد
تا که مستی گروِ چشم جهان آرا بود
حال مجنون ز چه داند که چرا خون جگرست
آن که غافل ز رُخ و لعل لبِ لیلا بود
جامِ گُلگونِ شرابی که بنوشد شیرین
خون فرهاد و اشکی ز دلِ خارا* بود
تا به میخانه بزد کوس به بد نامی من
بر سرِ کوی مغان، هم دل من رسوا بود
زاهدِ شهر که از کرده ی خود لافی زد
زیر دستارِ سرش جشن ریا بر پا بود
هر کسی توشه ی راهی بگرفت از دنیا
جز شباهنگ که پروانه ی بی پروا بود
* خون پالا = آغشته بخون ..غرق در خون
* جام زرین فلک = کنایه از خورشید
*صبوح = جام شرابی که در صبح بنوشند.
* خارا = سنگ خارا که بسیار سخت است
########################
۹۹/۰۵/۲۴
استاد
خوبید شما؟
ممنون بسیار حظ بردیم