هان مرغ دل افسرده این دم تو غنیمت دان***
هان مرغِ دل افسرده، این دم تو غنیمت دان
وین درد و غم عشقش، پاداش چو نعمت خوان
بر خیز که هر عاشق مجنون نشود در عشق
فرهاد صفت باید، شیرین گذری از جان
ره سخت بُوَد اینجا، گر طالب دلداری
چون در طلبش آئی، پیدا شودت صد خوان*
بینی که هزاران سر، خَم در قدم اول
از شرم به هر سوئی، یکباره شود پنهان
در این طلبِ مشکل، باید که خزی* چون مار
آهسته چو تنهایان، ورنه خورَدَت ثُعبان*
گر راهبری خواهی، اندر پی پیری* رو
ورنه هدهد مغرض،* در ره کُنَدَت حیران
در عشق نشاید تا، دلاله بَرَد پیغام
گر عاشق خود جوشی، این گوی و این میدان
میجوی تو دلدارت، تا خود بنماید راه
آنگه بگُذر زین جان، تا ره شودت آسان
بگذر تو ز این دنیا، گر طالبِ او هستی
رسوا تو ز عشقش شو، یا نوکرِ نامردان
هی دم مزن از عشقش، تا خود نشناسی تو
خود را بشناس اول، تا خود شوی بُرهان*
دیدی تو اگر روزی، خود لایق این راهی
حیرت زده چون مرغی، دنیا شودت زندان
زنهار که هر لحظه، شاهینِ اَجل آید
میکوش که پیش از آن، یک توشه بری رضوان*
گویند از این دنیا باید ببُری دل را
گر دل نبُری حالا، با خود بَرَدت شیطان
در روزِ لقای او، آنگه که رود بر عرش
بر سر بزنی مُشتی، چون پتک به هر سندان
لب میگزی از حسرت، از غصه زنی بر سر
فریاد که این دنیا، نابرده دلم فرمان
این حرف نه من گویم زیرا همه پوچم من
فرموده ی او باشد، اندر همه ی قرآن
چون تکیه زند عرشش، از بهرِ قضاوت او
صد کوه ز هم پاشد، چون پنبه ی حلاجان*
ای دل چه توان کردن، تا زین گُذر فانی*
بر ما نظر اندازد، آن نکو رخِ سُبحان*
بر خیز شباهنگ را لختی تو نصیحت کن
تا آنکه رود روزی در موکبِ* آن خوبان
* خوان = کنایه از هفت خوان عشق
* خزی = یعنی باید چون مار بی سر و صدا در حال خزیدن باشی و هیاهو و تظاهر نکنی که چکار داری انجام میدهی
* ثعبان = مار بسیار بزرگ چون اژدها کنایه از نفس شیطانی
* اندر پی پیری = به دنبال مرشد و راهنما باش
* هدهد مغرض = کنایه از کسی که با خرافات انسان را گمراه میکند
*برهان = دلیل ، رضوان = بهشت
* پنبه حلاجان = اشاره به آیه ای است که فرموده کوه ها
مثل پنبه حلاج نرم میشود ،
* گذر فانی = کنایه از این دنیا
* سبحان = یکی از صفات خداوند
* موکب = در رکاب و یا همراه