شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

شعر های عاشقانه و عارفانه

شباهنگ
نویسندگان

من‌ خون نریزم با قلم بر ظالمان آتش زنم ***

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ق.ظ

 

 

 

 

 

من خون نریزم با قلم بر ظالمان آتش زنم 

بنیاد هر ظلم و ستم با این قلم بر هم زنم 

 

در هم کِشم کوخِ ستم کاخی ز حق برپا کنم

وانگه در این کوخش شبی صد شعله از آهم زنم

 

در جان هر عاشق ز می میخانه ای برپا کنم

خود ساقی جان ها شوم بر جان نامحرم زنم 

 

من مِی خورم مستی کنم جان را پر از هستی کنم 

پرچم به کف گیرم ز حق آتش بر این عالم زنم

 

در سر ندارم من ریا این دل بُوَد پر از وفا

با عشق حق رطلی گران با هور و با خاتم زنم

 

من میروم در آتشش تا خود گلستانش کند

با این قلم چون بیدلان صد شعله در آدم زنم

 

عاشق منم دلبر توئی هیزم منم اخگر توئی

قنقنوسم و با بال و پر آتش در این حالم زنم 

 

گفتا شباهنگ غم مخور جز می در این عالم مخور

من آن شَهم کو بی صدا ظلم و ستم بر هم زنم 

 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۵

نظرات  (۳)

۱۶ اسفند ۹۸ ، ۰۳:۰۴ محمدرضا عرفی
بعد چهار سال برگرشتم
و دیدم هنوز این وبلاگ شباهنگ فعالیت داره قشنگ اون روز های خوب شهریور 95 رو یادم میاد
دلم میخواهد یک دل سیر گریه کنم ولی حیف که دیگه بر نمی گرده
موفق باشید....
پاسخ:
درود بر شما دوست عزیز ،
بسیار خوش برگشتید ، اما چرا مایلید گریه کنید ؟ 
گریه گاهی اوقات بسیار خوبه ، به شرطی که در 
تنهایی و در محضر خداوند متعال باشد که اگر 
با خلوص دل همراه باشه تمام غم ها و کاستی های 
روحی انسان را جبران میکند و باعث میشود انسان 
ارتباطی روحانی با خداوند برقرار کند ،
بهرحال امیدوارم که همیشه شاد باشید و اگر لازم 
شد گریه کنید ، گریه ی شادی باشد ،

سلاحی پر قدرت تر از قلم نیست
درود بر استاد بزرگ
به امید بالا رفتن پرچم حق و نابودی ظلم و ستم ، با افزایش آگاهی مردم ک جز از طریق مطالعه و کنار گذاشتن تعصبات بیجا میسر نیست.🌹
پاسخ:
درود بانو 
سپاسگزارم از حضور گرم شما و 
نظر زیبای شما هر آنچه را فرمودید 
کاملا درست است 
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده
آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست
اما نه چنین جان که به جز غصه و غم نیست
من بی‌من و تو بی‌تو درآییم در این جو
زیرا که در این خشک به جز ظلم و ستم نیست
این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد
کو آب حیاتست و به جز لطف و کرم نیست

"هرسخن کز دل برآید لاجرم بردل نشیند"
زیبا و دلنشین

 

پاسخ:
درود بانو رویا، سپاسگزارم از حضور گرم شما و 
این غزل زیبا ،
من بی من و تو بی تو در آئیم در این جو
زیرا که در این خشک بجز ظلم و ستم نیست 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی