( روزی به بانگِ نای و نی غسلِ سفر سازم به می
÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷
روزی به بانگِ نای و نی، غسل سفر سازم به می
گر دل بنالد همچو نی، من چون سبو نازم به می
گر دل مرا رسوا کند، راز نهان افشا کند
چون خود مرا شیدا کند، رازم نهان سازم به می
ساقی نوشین جامِ من، شمع و چراغِ شام من
بُگشا زبان و کامِ من، تا غم براندازم به می
یا رب چه گویم چُون منم، تا پیش تو تر دامنم *
کرده غبارم* الکنم*،خواهم جهان بازم به می
این دل چو دیوانه شود، راهیِ میخانه شود
ساقی چو همخانه شود، من سر بر افرازم به می
مرغِ شبم یا هو کند، دیده ی خود آمو* کند
گر با دل من خو کند، با او همآوازم به می
ای دل بیا با من نشین، وان چشم و ابرو را ببین
کان یار شوخ و نازنین، آرد به پروازم به می
امشب شباهنگ در سحر، گیرد ز یارِ خود خبر
چون او مرا گیرد به بَر، کارم بپردازم به می
×××××××××××××××××××××××
* تر دامن = گناه کار * غبار = گناه
* الکن = لال و گنگ
* آمو = دریای آمو
موفق باشید و همچنان بدرخشید