شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

شعر های عاشقانه و عارفانه

شباهنگ
نویسندگان

(((((خوشا آنان که دانند این حکایت ) ***

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۰ ب.ظ

  





خوشا خاکی کز آن پیمانه سازند

خوشا آن مطربان کو خوش نوازند


خوشا آنان که جای معبد و دیر 

به کوی بیدلان  میخانه سازند


خوشا آن دلبرانی کز سرِ مهر

به وقت تنگدستی چاره سازند


خوشا آنکس که در بود و نبودش

همه یاران به یادش سر فرازند 


خوشا جان ها که از حق گشته لبریز

و غیر از آن ز هر کس بی نیازند 


خوشا آن بلبلانی کز سر شوق

مدام از هجر گل در سوز و سازند


خوشا مستان که از دل سوز آرند

به جامی جانِ شیرین را ببازند


خوشا صاحبدلان رند و جانباز

که مِی نوشند و آنگه  در نمازند


خوشا شیرین لبانِ پاک و بیغش

که از مهر و وفا رو بر نتازند 


خوشا آن شب که من پیمانه گردم 

به بزمِ دلبران کو دلنوازند 


خوشا پیمانه و پیمانه سازان

که با این آب و گل محرمِ رازند 


خوشا آنان که دانند این حکایت

نه از روی ریا افسانه سازند


چرا مرغانِ عاشق از سرِ کین 

اسیر در پنجه ی شاهین و بازند


بگرد ای چرخ به کام مردمی دون

که درویشان ز مکنت بی نیازند


شباهنگا مکن نازک خیالی 

در این بازی همه یکسر ببازند


بیا ای دل رهی دیگر گُزینیم 

که از تُربتِ ما خمخانه سازند


  

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۱۲

نظرات  (۶)

عالی :)
پاسخ:
درود بانو،  
سپاس از بذل توجه شما 
میخواستم تشکر کنم ازتون بابت وبلاگ خوبتون:X:X:X
درضمن میخواستم سایت معتبر ماریاتل mariatell.com برای خرید گوشی همراه رو بهتون معرفی کنم که خودم همیشه از همین سایت خرید میکنم و فوق العاده راضیم به شمام پیشنهاد میکنم
پاسخ:
متشکرم از حضور و اطلاع رسانی شما 
۱۴ تیر ۹۹ ، ۱۵:۲۴ فرناز فرزان
عالی مثل همیشه
پاسخ:
درود بانو فرزان، 
سپاس از بذل توجه شما 
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا
گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا
ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده
ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا
این باد اندر هر سری سودای دیگر می‌پزد
سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما
دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله
امروز می در می‌دهد تا برکند از ما قبا
ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری
خوش خوش کشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا
هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا
عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان
هر دم تجلی می‌رسد برمی‌شکافد کوه را
یک پاره اخضر می‌شود یک پاره عبهر می‌شود
یک پاره گوهر می‌شود یک پاره لعل و کهربا
ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او
ای که چه باد خورده‌ای ما مست گشتیم از صدا
ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده‌ای
گر برده‌ایم انگور تو تو برده‌ای انبان ما
پاسخ:
امروز می در می دهی تا بر کند بنیاد ما
خوش خوش کشانم مبری آخر نگویی تا کجا
ممنونم از شما بانو رویا..
بسیار ذوق لطیف و انتخابی زیبا...
عکس نوشته قشنگی بود ..
پاسخ:
مممون از محبت شما..
خیییییلی قشنگ بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی