شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

شعر های عاشقانه و عارفانه

شباهنگ
نویسندگان

توقف زمان ..‌‌‌‌‌.......

شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۲۰ ب.ظ

... فکر میکنم زمان متوقف شده ...

نه گذشته ای را بخاطر میآورم..‌و نه آینده ای میبینم

عجب روزگاری شده .. چشم ها بسته .. گوش ها بسته 

دهانم را هم خودم بسته ام .......

میگوید ... اشتباه میکنی مثل بلبل آواز بخوان ...

میگویم مگر بلبل در نِیِستان و یا گورستان آواز میخواند

میگوید : این گورستان یا نِیِستان را خودت درست کردی!

یادت رفته است ؟؟؟؟

نگاهی از روی غم و نا امیدی بر او میکنم با عجز  میپرسم

آیا کسی نیست که دوباره اینجا را به گلستان تبدیل کند ؟؟

مکثی میکند...............میگوید وقت سفر است ..

میگویم ... در حالی که زمان متوقف است به کجا سفر کنم..

با خنده ادامه میدهد  در خودت سفر کن شاید وقت این باشد........

نگاهم در آینه متوقف میشود .....

دفتر زندگی ام را در حال ورق خوردن به عقب میبینم ...

 

چه سفری .... شاید تنها سفری باشه که میدونی چه 

چیزهایی را خواهی دید بدون کم و کاست ....


( ک) شباهنگ

 


موافقین ۹ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۳

نظرات  (۹)

به این گفت و گو که فکر می کنم با خودم میگم
گاهی وقتا آدم میتونه بیشتر از آدم های اطرافش از خودش یاد بگیره! ((:
اینم دقیقا همون بود!
پاسخ:
کاملا درسته بانو ،
همه چیز را همگان دانند ،
انسان هر چه بیشتر یاد بگیرد
بیشتر متوجه می‌شود که چیزی نمی‌دانسته
و نمیداند ،

سلام. خیلی زیبا بود.
اینجا گلستان خواهد شد اما زمانی که همه به سفر برویم و با درون خود روبرو شویم.
پاسخ:
درود دوست عزیز،  خوش آمدید
کاملا صحیح فرمودید ،
آگاهی و دانش اولین قدم این سفر میباشد
۳۱ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۵ سیّد محمّد جعاوله
و باید سفر کرد
و چقدر دوست دارم با تو سفر کنم
عزیزم یک قدم مانده است
و آن آغوش توست.

زیبا بوذ
متشکرم.
پاسخ:
سپاس از شما دوست عزیز...
متشکرم از این کوتاه نوشته زیبا ..
سلام استاد
چقدر زیبا نوشتید
مثل همیشه عالی
پاسخ:
سلام بانو آرام..
 سپاسگزارم از شما 
گاهی اوقات این تنهایی لازمه...وارد غارشی و خود باشی و خود...
سخت میگذره...ولی حداقلش اینه که میفهمیم کجاییم و قراره به کجا بریم...
امیدوارم پایان این درخودفرورفتن براتون شیرین باشه
پاسخ:
سلام بانو . 
خیلی متشکرم از حضورتان و توضیح و نظر زیبایی که 
 مرقوم فرموده اید ..
برای شما نیز شیرین باشد .‌‌ سپاسگزارم 
خیلی زیبا بود.
پاسخ:
لطف دارید سپاسگزارم ..
مدل و سبکِ جدیذ؟! D:
عالی بود! D:
پاسخ:
سلام بانو نیلی ...
 ممنون از حضور شما ..
 والا خودمم نمیدونم چطور شد نوشتم ..
 یک لحظه در افکار خودم غوطه ور شدم 
 و این مطلب را در همان نوشتم ...
۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۸ Shahtot 🍇🍇🍇
خیلی با این نوشته ارتباط برقرار کردم ...
میگن آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و واقعا هم به دل نشست
گاهی وقتا منم این جوری میشم و میشینم یه گوشه..تنهایی ... به گذشته ام و اون چه که بر من گذشته
فکر میکنم ... به اشتباهاتم و به خیلی چیزای دیگه... سفر به درون و گذشته خیلی خوبه البته کمیم اذیت میشه آدم... ولی بعد احساس سبکی میکنه

امیدوار حال دلتون همیشه خوب باشه
خیلی زیبا بود :)))
پاسخ:
درود بانو ..
انسان هر کسی را بفریبد خودش و وجدانش را‌ 
 نمی تواند بفریبد ... 
 احساسی که گاهی به انسان دست میدهد تلنگری  است 
 برای ما .. که شاید بخود بیاییم ..
 ما زمانی به جایی میرسیم که متوجه میشویم تمام زندگی
 با سختی ها و شادی هایش چند لحظه بیشتر نبوده .. 
 این بیشتر آدم را زجر میدهد که چرا در غفلت گذشت ..
و متاسفانه بیشتر وقتا دیگه راهی و وقتی برای جبران نداریم..
 سپاسگزارم از حضور و همدردی زیبای شما ..
زیبا بود جناب شباهنگ!!!درود بر شما!!

متن خودتون بود؟؟؟؟؟؟؟؟

یعنی از این سبک ها می نویسید!!!

سپاس!!

پاسخ:
درود دوست عزیز..
 بله خودم نوشتم نمیدونم چطور شد 
 که با خودم حرف میزدم و به روی کاغذ 
آوردم.. منتها اصلا باور نمیکنم چیزی جالب 
باشه ... فقط گفتگوی خودم.. با منِ من بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی