شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

شعر های عاشقانه و عارفانه

شباهنگ
نویسندگان

( بیا تا می بنوشیم و رهِ دیرِ مُغان گیریم ))***

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۱۸ ب.ظ


بیا تا می بنوشیم و ره کوی مغان گیریم

به نزدِ پیرِ میخانه سماعی در نهان گیریم


به یمن باده ی نوشین غزل خوانیم و دست افشان

ز دست ساقی  کوثر یکی رطل گران  گیریم


بیا سوی مقامش شو به قصد  کعبه ی  دلها

سراغ یار یکتا را از آن جنت مکان  گیریم


چو قبله را نمیدانی به جای اصل و فرع آن

کمان و طاقِ آن قبله از آن ابرو کمان گیریم


خبر داری اگر  ای دل ز خاک و  تربت مجنون

به خاکِ او گلاب افشان ز لیلی یک نشان گیریم


بگو با پیرِ میخانه  خدا را تشنه لب هستیم

سبویت گر که خالی شد، ره دیر مغان گیریم


نمی خواهم چو ترسایان* نشینم پشت آن پرده

که خط و بخشش جانان ز دست این و آن گیریم


من آن میخانه را جویم که ساقی اش مرا گوید

به زلف دلبری نازم که با بویش جهان گیریم


نخواهم باغ فردوسی که بی دلبر در آن باشم

اگر بر تخت زرینی  شراب از حوریان  گیریم


در این ماتمکده، ای دل کجا یابی نشان از یار

اگر با من شوی همره نشان از آسمان گیریم


بیا بنگر شباهنگ را که نالان شد ز هجر یار

مگر خطی رسد بر ما، که اشکت را ضمان گیریم



###########################


* ترسایان = مسیحیان که در کلیسا پشت پرده ای می نشینند

و گناهان خود برای کشیش اعتراف میکنند تا گناه آنها بخشیده

شود 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۱۴

نظرات  (۲)

عالی بود ❤
پاسخ:

درود بانو

بسیار سپاسگزارم از حضور و محبت شما

 به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

تصویر این شعر منو یاد یکی از شعرهایی که قبلا در وبلاگ نوشته بودین انداخت درست حضور خاطر ندارم ولی اگر اشتباه نکنم راجب ساربان و اینجور چیزا بود یه لحظه فکرکردم از شعرهای قبل نوشتین
ببخشید پرحرفی بنده رو
پایدار باشین
پاسخ:
درود بانو ، بله صحیح می فرمائید تصویر تکراری است
از این نظر انتخاب کردم چون این غزل هم در مورد رفتن
و کوچ از این دنیا کمی صحبت میکرد ،
خواهش میکنم بانو دیدار شما از وبلاگ باعث افتخار بنده است 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی