شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

شعر های عاشقانه و عارفانه

شباهنگ
نویسندگان

(( آتش نمرودیان ))

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۸ ق.ظ



مرغ نالان شد دلم، آن زلف چون عنبر کجاست ؟

طالبم فقر و فنا را ، راهِ بی اختر کجاست ؟


نقطه در نقطه شدم خط، عاقبت همچون کمان

جانشکاری* تا بگیرد، جان بی جوهر کجاست ؟


زین ستم همچون شقایق، شد پریشان مرغ دل

چشم نرگس بیقرار و، باد غارتگر کجاست ؟


خاطرم باشد ملول از، دیو و دَد و آدمی

مردمی  دیگر  کجا و، عالمی دیگر کجاست ؟


فتنه ها اندر سرم ، افتاده چون نابخردان 

باز، پرسم خود ز خود، انسان پُر گوهر کجاست؟


مدعیان و شیاطین در رهم چون ساحران

این عصا را اژدها کن، مکر افسونگر کجاست؟


چون خلیلان را چه باک، از آتش نمرودیان

هیزمش خود آورم، نمرود آتشگر  کجاست؟


بر سر هر نیزه شد قرآن، خدا یا خود بگو

آن که با حق میرود، دنبال پیغمبر  کجاست؟


تا که دنیا گشته مسند، بهر ابلیسان پیر 

مار دوشان خون به لب، کاوه ی آهنگر کجاست؟


کاخ ظالم هم بپا گردد، به نوع تازه ای 

نوح و کشتی در کجا، باران ویرانگر کجاست؟


با شباهنگ هر چه کردی، دلبرا با کس مکن

کز ستم خونین جگر شد، زلف چون عنبر کجاست؟


* جانشکار = کنایه از مرگ یا عزرائیل 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۹

نظرات  (۳)

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وا اسفاها همی‌زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست


پاسخ:
درود بانو رویا، 
آن های هوی و نعره ی مستانم آرزوست 
سپاس از بذل توجه شما و غزل زیبائی از مولانا 
که این پست را مزین فرمودید 
👌🏻❤
پاسخ:
سپاس از حضور و بذل توجه شما 
۲۹ تیر ۹۹ ، ۰۱:۵۲ «نــٰاطـِقْ وُ خـٰامــوشْ»
اشعارتان عجیب حال و هوای اشعار حضرت حافظ را دارد:)
پاسخ:
 درود دوست عزیز، 
گوته شاعر و فیلسوف آلمانی که او را به 
عنوان یکی از چهار ارکان ادبی جهان می شناسند 
بعد از خواندن دیوان حافظ،  چنان شیفته او میشود
که میگوید اگر من یا کسی دیگر خود را با تو مقایسه
کنیم ، دیوانگی محض است ،
هیچ یک از شاعران بزرگ ایران و جهان را با حافظ 
 نمیتوان مقایسه کرد چه در  شیوائی  چه در 
 واژه آرائی  چه در محتوا چه در ظاهر
بهرحال سپاس از اظهار محبت و لطف شما 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی