شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

شعر های عاشقانه و عارفانه

شباهنگ
نویسندگان

 

 

 

دل ما جز طریقِ تو طریقی بر نمیگیرد

چو در سجده فرود آیم ز دامن سر نمیگیرد 

 

دلم اندر کمندت خوش، ز پایش بر سر اندازی

که وحشی مرغکی باشد، و زان جا پر نمیگیرد 

 

پریشان زلف مُشکینت به زین آرد صبا را چون

نظربازان و رندان را از این خوشتر نمیگیرد 

 

حدیث ما و زلف تو، چو در نظم فلک افتاد

دگر از لیلی و مجنون حدیثی در نمیگیرد 

 

ز هر شاهد نظر بندم و دیده بر تو میدوزم

چو میدانم کسی جز تو، مرا در بَر نمیگیرد

 

مکان و جای دل آنجا، که ماه روی تو تابد

که فردوس ببین را هم از این بهتر نمیگیرد 

 

بگو تا خاک این دل را در افلاکت بیفشانند 

که خاکش را دگر دستی، ز کوزه گر نمیگیرد

 

همه کس را بُوَد در سر، که از تو سلطنت یابد 

دل من چون تو را خواهد، ز تو کمتر نمیگیرد

 

نه خُلدِ هشتمین خواهم، نه طُوبی سعادت را

بجز یک حلقه از زلفت، دلم برتر نمیگیرد 

 

رسان من را فقط جامی و در مستی زکاتم ده

شباهنگ تا تو را دارد، زر و گوهر نمیگیرد 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۳


رهِ جانانه ار جوئی،کلیدش دست مستانست

از آن ساغر مرا نوشان، که سِکرش* رفع هجرانست 


مباد آن شامِ من جانا، که بی رویت سحر گردد

از این هجران که من دارم و طوقش در گریبانست


صبا آرد مرا هر گه، پیام از دلبری هایت

بگو آهسته بر خیزد، که این دل شمع لرزانست 


ز درد هجر میسوزم، که درمان دیدنِ رویت

چو این دل را تو سوزانی، فقط محتاج درمانست 


مرا اینگونه خوش باشد، که دل خفته در ایوانت 

عدو بیهوده بنشسته که پشتش رو به ایوانست 


دلم آمد ز کوی او، که گوید وصفِ روی او 

بده ساقی میِ سوری* که دل یک لحظه مهمانست 


شکرخندِ لب ساقی، که هوشم میبرد از سر

چو گفتم آنچه را دیدم، ز مستی گیج و حیرانست 


شباهنگا اگر داری، هوای کوی او در سر 

رهِ چاره چو میجوئی، کلیدش دست مستانست


=================================


* سِکر = مستی              

   * میِ سوری = شراب ارغوانی








۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۲